لیست کارهای دیروز را مرور میکنم و میبینم به جز چند مورد بقیه انجام نشدهاند. باز هم چند روز است که کارهایم را عقب میاندازم. تنها هنرم رسیدگی به امور کاری بوده و اینکه اجازه ندهم خانه بهم ریخته شود. اما لیست کارهای انجام نشدهام هر روز بلندتر میشود. هنوز نمیدانم علت این عقب افتادن را؟ تنبلی یا ...؟پَرپَر میگوید از خودت سوال کن. آنقدر بپرس تا جواب را پیدا کنی اما هنوز موفق نشدهام. با این حال لیست کارهای زیربنایی که مدتی است بنای انجامشان را دارم و حتی در لیست اولویتها هم قرارشان ندادهام را مینویسم.
لیست تقریبا تمام میشود و من غرق میشوم در رویای تحقق یافتنِ تک تک این اهداف. خوانده بودم فقط 3% الی 5% افراد اهدافشان مشخص و مدون است و همین افراد موفقیتهای بزرگی را تجربه کردهاند و میکنند. هربار اهدافم نوشته میشوند؛ تازه میفهمم چرا آن آدمهای اهدافِ مدوندار، اینطور موفقاند. نوشتن و تعیین دقیق اهداف انگیزه میدهد و جان تازه میبخشد. آن وقت است که از خودم میپرسم چرا تا حالا عقب انداختیشان؟ حالا که خوب نگاه میکنم؛ اگر هر کدام از این اهداف حاصل شود؛ زندگیام دچار تحولی زیبا و عمیق میشود و من، خودم را عاشق میشوم تا بی نهایت. قطعا تحققشان روحی تازه است که چون ورود کودکی؛ زندگی روزمره را رنگ میزند؛ شاد میکند و عشق و نفس میشود؛ والدینش را.
- پنجشنبه ۳ تیر ۹۵